تولد شش ماهگیت مبارکه عزیزم!
باورم نمیشه که اینقدر سریع گذشت.مخصوصا این روزای آخر که از نگرانی سرکار اومدنم روز و شب نداشتم. نیم وجبی مامان حالا دیگه تبدیل شده به یه خانوم خوشگل که کلی مستقله و کارای شیرین انجام میده. خدایا روزی هزار بار شکر کردنت کم ه به خاطر این نعمت بزرگی که به ما عطا کردی. امروز واکسن 6 ماهگیت و زدیم. از دفعه های قبل بیشتر گریه کردی و دل ما مان و با اون اشکای قشنگت که اصلا طاقت دیدن شو ندارم سوزوندی. فکر کنم اینبار جای واکسن سه گانه ت هم درد می کرد چون به سمت چپ شیر نمی خوردی و گریه می کردی. چه ماهیه این شش ماهگی! یه دفعه چقدر عوض شدی ناناز مامان. راستی یکی از اسم هات دونه شیکر ه و هر روز صبح من میخوام بندازمت توی چای و بخورمت گوگولی من.دیگه و...